امروز نریشنی برای آبی های دریای خلیج فارس نوشتم برای تصویری که دریا را نشان می دهد و کم کم از میان آبی های در یا تاسیسات دریایی خود نمایی می کنند و این زاییده ذهن بود از سفری خیالی به این پهنه آبی
خلیج فارس این پهنه آبی ،
مرز جنوبی سرزمین ایران ،
تا چشم می بیند همه جا آبی است ،
دیوارهایی از آب که می غلتند و می ریزند ،
دریا را می خواهم ، دریایی که تا چشم می بیند تا آن آبی های دور نقش ایران در آن افتاده باشد.
دریا است و نغمه آب ،
می جوشد ، می خروشد و از خروشیدن باز می ایستد
اینبار می خواهد لباسی از جنس فولاد تن کند ،
لباسی از اراده و توان ایرانی
تا چشم می بیند همه جا سیاه است
دریا مشعلی می خواهد از نور و اندیشه ایرانی
از اینرو اجازه خلق به دستان توانمند ایرانی را می دهد.