خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

حماقت

 

 

می بارد آرام و زمین خیس می شود هوای ماشین دم کرده و بخار به شیشه ها چسبیده شیشه را پایین می کشم نمی توانم تمرکز کنم فکرم آشفته و درهم به همه جا پرسه می زند انگار  کلمات از ذهنم فرار کرده اند

همین چند لحظه پیش  روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و خون قرمز رنگش با سرم مخلوط شده بود دور لب هایش سیاه شده بود و چشم هایش بی رمقش به پرده  طوسی رنگ اورژانس خیره مانده بود  هردو در مقابل هم بی هیچ پرسش و پاسخی

 صدا در گوشم می پیچد مقدار سه قاشق مرگ موش به صورت دانه های گندم در بین ساعت ۶ تا ۷ بلعیده شده

سپس ماشینی برای نجات از راه می رسدُ خانهُ  هیاهوُ  آمبولانسُ  بیمارستانُ  اورژانسُ شست و شوی معده ُ سرم ُ  اشک ُدرد ُ دیازپام ُ و خواب مصنوعی پس از خود کشی 

 

 

 

 

 

                                           

                                            زمانه در هم مبهم و سرگردان

 

می توان گاهی عاقل نبود

 

 

بر من طعنه می زند و مرامضطرب با کابوس از خواب شبانه بیدار می کندمی ترسم در گوشه پتو کز می کنم تا دوباره پلک هایم سنگین شود چشم هایم از تاریکی پر شده اند این روزها حماقتی ابلهانه ذهن مرا گرفتار کرده حماقتی که با همه تاریکی اش بر من می درخشد از اینکه چطور با تمام سادگی اش مرا چنین مضطرب می کند به خنده وا می داردم گاهی حس می کنم نمی خواهم عاقل باشم با خود آهسته می گویم می توان گاهی عاقل نبود.