خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

تب دار و مریض

 

 

به یک سال پیش باز می گردم در سایه ام کسی ایستاده. برمی گردم در گوشم صدایی زمزمه   می کند بغض راه گلویم را می بندد اشک ها در سراسیمه ای مبهم می غلطتند صدایم را خفه می کنم تا نلرزد دست هایم را گره می کنم ساعتی می گذرد و از پس آن ساعتی دیگر روز ی می گذرد و از پس آن روزی دیگر خود را جمع می کنم دلم می خواست  سایه ای  بودم تا در نگاه  صبح  محو می شدم خواهش هفت ساله ام در پاسخی کوتاه دوباره می میرد اما اینبار به اندازه یک زندگی به بزرگی رویا ها ، ذهنم در پستو های تاریک شروع به خزیدن می کند چرخ  می زدند ، چنگ می زند......... 

 

سال نو

 

 

 

 

 

تا چند روز دیگر یک سال پیر می شویم

 

 

 

 

 

می رود

باز می گردد

خود را گم می کنم

 دوباره

بازمی یابم

پژمرده می شوم

فرار می کنم

متنفر می شوم

از خودم

از او

 وقتی نمی توانم پنهان شوم

 

کنایه

 

 

 

افکار پراکنده ذهنی بغضی در گلویم  می نشاند

رمق از تنم به در می رود 

با سرگیجه بر زمین می افتم

خوابم می گیرد

خود را زیر پتو قایم می کنم تا کسی نبیندم

 می اندیشم...

کنایه های زندگی هیچ وقت تمامی ندارند

چشم های بی رمقم را می بندم

تا حضورم  هرچند کوتاه از زندگی محو شود