خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

جشن صد سالگی

 

 

 

 

قانون شهر داری ها در ایران صد ساله شد

 

 

قانون شهرداری ها صد ساله شده است شهرداری ها از اولین دوره مشروطیت آغاز به کار کرده اند اما اولین قانون بلدیه هرگز به اجرا در نیامد شهرداری ها درآغازین روزهای شروع به فعالیت شان "بلدیه" نام داشتند که بعد ها فرهنگستان لغت نام "شهرداری" را بر آن نهاد.

در این دوران اغلب دوتادور شهرها حصار بوده و مردم از دروازه ها به شهر آمد و شد می کردند بعدها برای توسعه شهر ها بی محابا حصارها و دروازها ی شهر را خراب کردند بی آنکه بدانند تاریخ شهرها را دارند به ویرانی می کشند

 برخی از شهرها چون ارومیه که از گذشته به دلیل موقعیت جغرافیایی خاصی که داشته و معبر ارمنستان، قفقاز وبین النحرین بوده همواره مورد تاخت و تاز سلاطین وکشورگشایان  بوده است از اینرو دور تادور حصار شهر ارومیه را خندقی کنده بودند که در مواقع اضطراری برای دفاع از شهر پراز آب می کردند و که طی همین سال ها این خندق پر شده است

در شهر اردبیل که در آن زمان زیر نظر استان آذربایجان که شامل( اردبیل، آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی ) اداره می شده است درزمان تاسیس بلدیه شهر اردبیل از برق محدودی برخورداربوده چراکه درآن زمان اصلا مردم اردبیل نمی دانستند انرژی هسته ای چیست تا اینکه آن را حق مسلم خود بدانند مردم در آن زمان برای آنکه کوچه ها نورداشته باشند تا راحت تربتوانند در تاریکی رفت و آمد کنند هرخانه ای جلوی درب خود فانوسی آویزان می کرده است  

 

حالا جالب تر آن است که اولین خیابان های که در ایران احداث شده است مربوط به شهرهای قزوین و هرات بوده که بعدها شهرهای دیگر چون ارومیه و مشهد و... بر اساس تجربه بدست آمده این شهر ها اقدام به  احداث اولین خیابان های شهرشان کرده اند

 

تاریخ همواره نشانگر آن است که  شهرهای ایران در زیر تاخت و تازهای دشمنان لگد مال شده است و مردم سرزمین  من چه ها که کشیده اند.

 

بازهم برایتان خواهم گفت

 

ستاره ها درکوچی دسته جمعی از آسمان شهر ما رفتند

 

 

 

 

 

 

 

داستان تهران بی ستاره 

 

 

روزگاری ساکنان زمین ساعت ها خیره چشم به آسمان می دوختند و محو تماشای آسمان می شدند تهران نیز شهری ییلاقی با آسمانی دل انگیز در دامنه جنوبی البرز بود مردم شب های تابستان ها در حیاط یا پشت بام هایشان به رخت خواب فرو می رفتند و در حالی که نسیم صورتشان را نوازش می داد وچشمانشان  ستارگان را می شمرد به خواب فرو می رفتند اما از روزی که مهر پایتخت به دست آقا محمد خان قاجار به این شهر زده شد و آهسته آهسته پایتخت نشینی به آن راه یافت و هزاران دغدغه آن مردم را گرفتار خود کرد و مجال دیدن آسمان از پایتخت نشینان سلب شد و کم کم ستارگان نیز از آسمان تهران رخت بربستند و جای خود را به لامپ ها و پرژکتورهای خیابان ها و برج ها ، آپارتمان ها و... دادند  از همان روز بود که آسمان پر ستاره برای تهرانی ها به واژه ای غریب و رویایی کودکانه تبدیل شد و اینبار پایتخت نشینان بودند که برای دیدن آسمان پر ستاره باید رخت سفر از تهران را می بستندو به خارج از شهر می رفتند  این است داستان تهران بی ستاره

 

اینجا دنیای صداهاست

 

 

جام جم،  2پله به سمت پایین و  سپس هشت قدم راه و دوباره 6پله به سمت بالا و بازهم هشت قدم راه همینطورادامه می دهی و 55 پله را پشت سر می گذاری به ساختمان شیشه ای می رسی که سر در آن نوشته شده صدای جمهوری اسلامی ایران   وارد سالن بزرگی می شوی استدیو ها یی که از آنها هزاران صدا به بیرون می ریزد او لین چیزهایی است که در بدو ورود خواهی دید ساختمان رادیو بقدری پیچ در پیچ است که اگر بار اول است که  قدم به آن گذاشته ای  حتما گم خواهی شد این ساختمان بزرگ آنقدر محصور است و با نور نئونی پر شده که بعد از ترافیک شلوغ خیابان ولی عصر شما را دچار سر گیجه می کند اینجا دنیای صداها ست  صداهایی که بارها  و بارها در حین رانندگی یا وقتی که سوار تاکسی  بوده ای شنیده ای برخی از صداها بقدری گوش نوازند و طنین زیبایی دارند که در دل احساس خواهی کرد صدایت فوق العاده ضمخت و گوش خراش است بعضی از صداها هم اصلا شبیه صاحبانشان نیستند واما  صدای خوب هم منبع درآمد است و هرکس این نعمت را دارد  خیالش از بابت بیکاری راحت باشد در راه بازگشت از خیابان های پر ترافیک و شلوغ از پنجره اتوبوس چندین پسری را دیدم که روبه روی هم ایستاده و داشتند با زبان اشاره با یکدیگر صحبت می کردند در دل از اینکه ته صدایی دارم و گوشی که صداها را می شنود هزارمرتبه از خداوند در دل سپاس گذاری کردم.

روزهای خوش زندگی

 

 

 

 

 

 

 

امروز داشتم آرشیو قدیمی ام را با هزاران خاطره ای که در آنها نهان کرده ام ورق می زدم چه زود درگذر زمان همه چیز رنگ کهنگی به خود می گیرد و غبار فراموشی بر آنها می نشیند بد نیست گاهی زندگی را در گذشته ورقی بزنیم  دیروزی را که بسیاری در آن زیسته اند و خاطراتشان را در آن حک کرده اند. 

جا دارد ازایرج افشار( سیستانی) پژوهشگر و ایران شناسی که مرا در نگارش ازدواج در سنت ایرانی در سال1379 یاری داد سپاسگذاری نمایم.

 بخشی از مطلب نگارش شده

 

 

 

آداب و رسوم ازدواج در سنت ایرانیا ن

 

 

روز عقد

در کتاب های تاریخ راجع به نحوه برگزاری مراسم عقد کنان آمده است که در اغلب نقاط ایران مرسوم بوده اتاقی را که در آن آداب عقد را به جای می آوردند، زن هایی که در اتاق حضور دارند همه باید یک بخته و سفید بخت با شند رو به قبله سفره سفیدی پهن می کنند و آینه ای را که داماد فرستاده "آینه بخت" بالای سفره می گذارند ، دو جارو دو طرف آینه می گذارند که در آنها یک شمع به اسم داماد و یک شمع به اسم عروس روشن می کنند جلوی آینه مشتی گندم پاشیده و رویش ترمه ای می اندازند . پیه سوزی از عسل و روغن روشن می کنند ، یک زین اسب می گذارند تا  عروس روی آن بنشیند همچنین در لباس عروس نباید گره ای باشد،تا گره در کارش نخورد.

 

وسایل سفره عقد

قرآن، جا نماز، قدح شربت، نان سنگک بزرگ، خوانچه اسپند، نان، پنیر، سبزی وگردو،کاسه آب که رویش برگی سبز باشد، دو کله قند که در موقع خواندن خطبه بالای سرعروس و داما د می سایند، میوه وشیرینی، سرکه سفیدو فلفل که در قهوه جوش قلیاب می جو شانند وبه  عروس و داماد می خورانند یک نفرهم بالای سرعروس با نخ هفت رنگ زبان مادر شوهر، خواهر شوهر، پدر شوهر وجاری را می دوزد درهمین وقت یک نفر دائما قفلی را باز و بسته می کند و هم اینکه خطبه تمام شد آن را قفل می کند آن قفل نباید تا روز عروسی باز شود تااینکه داماد با زن دیگری آشنا نشوند.

مغز یک فندوق را درآورده ودر آن جیوه می ریزند وسوراخ آن را با موم می گیرند آن را به عروس می دهند تا همانطور که جیوه در فندوق می لرزد دل داماد هم برای عروس بلرزد پس ازانجام  مراسم عقد کاسه آب را بر سر عروس می ریزند وبا کفش هایش شمع ها را خاموش می کنند

 

 

روز عروسی

هنگامی که عروس را به خانه داماد می برند پسر نابالغی به کمر او نان و پنیر می بنددهمچنین برای سفید بختی عروس خانم لنگه کفش کهنه ای را با او همراه می کنند زمانی که عروس را می آورند داماد باید به پیشوازش برود وبه طرفش انار، نارنج یا سیب پرتاب کند اگر عروس موفق شد آن را بگیرد بر داماد مسلط می شود زمانی که عروس وارد خانه داماد می شود زیر لب می گوید یا عزیز الله تا عزیز شود داماد برای تسلط بر عروس بالای سر در خانه می رود تا او از زیر پایش رد شود در این شب از نقلی که بر سر عروس و داماد شاد باش می شود هرکس بخورد اسباب گشایش کارهایش می شود.    

 

 

 

کودک خشمگین

 

 

 

 

 

خوردن  قرص هایت  را در این جستجوی  کو ر برای  ادامه زندگی فراموش  نکن نایلون  صورتی  رنگ  قرص هایت تا کله پرشده Exelon، هالوپریدول و لورازپام هایی که در نایلون داروهایت پخش شده اند نشان می دهد  تو هر شب، از هر ورقه آن دو، سه و چهارتایی خورده ای دفترچه بیمه ات عکس پیر مردی رنجور با چشم های تیزو برنده را نشان می دهد گاهی از خوردن قرص هایت تفره می روی و آنها را در زیر رختخواب آلزایمرت  قایم می کنی. شب، " توهم" خواب را از رختخوابت می دزد یک لیوان آبی که تاکله پر شده و دست های  چروکیده  پیر زنی که قرص ها را بر دهانت می گذارد  خواب ربوده  شده ات را به  تو باز می گرداند یادت نرود قرص هایت را بخوری

 

کوچه

 

 

امشب  کمی در کوچه باغ های مهتابی به یاد زمزمه های شب های مهتابی پروازمی کنیم

 

 

فریدون مشیری

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

-

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید ،

عطر صد خاطره پیچید  .

-

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف وشب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا گلو سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ ..

-

یادم آید تو به من گفتی:

 از این عشق حذر کن

 لحظه ای چند بر این آب نظر کن

 آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

 باش تا فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کمی چندی از این شهر سفر کن

-

با تو گفتم ...

 

 

اگر شما جای فریدون فروغی بودید دوست داشتید در جواب چه بگویید...