خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

تلفن

 

 

تلفن تو دست های آنی کم کم داره عرق می کنه دو ستش زیبا خیلی پرچونه است و  هروقت که زنگ می زنه از سیر تا پیاز همه چیز رو تعریف می کنه اما انگار که یه اتفاقی پشت بوق های اشغال این تلفن در حال وقوعه آنی داره کلافه می شه و با کلمه هایی مثل ا/// نه بابا ، چه خوب می خواد این کلافگیش رو هر چه زودتر تموم کنه 

با لاخره گوشی رو می زاره و تلفن به سرعت زنگ می زنه با صدای بی حوصله  و کشداری جواب می ده بله که رگبار فش و ناسزا را با صدای بلند توی گوشش می پیچه هاج و واج مونده تا کلمه ای می خواد از دهنش بیرون بیاد صدای پشت گوشی فریاد می زنه خفه شوکثافت داشتی با کی لاس می زدی 

تا میاد دهنش رو باز کنه دوباره صدا فریاد می زنه شیاد دروغگو بس کن بس کن 

از دست این دروغات دیگه خسته شدم دست از سرم بردار خستم کردی  

تو یک ساعت تموم داشتی با زیبا حرف می زدی فکر کردی من خرم  

چرا باید حرفات رو باور کنم  برو از زندگیم برو بیرون 

 صدا که قطع میشه آنی گوشی رو میذاره و سردردش شروع میشه 

قرص دیازپا کلوروئیدش رو که جدیدا بهش دادن رو با یه لیوان آب سر می ده توی معده ورم کردش و یه بالشت می ذاره زیر سرش تا بتونه چشم های گود رفته اش رو کمی تو آرامش روی هم بزاره