خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

شب های بارانی

  صدای که می شنوید صدای علامت قرمز است.در همان دنیای بچگی به دنبال چادر سفید  زنبیلی که چراغ قوه ای در آن گذاشته بودم می گشتم.صدای علامت قرمز صدای زنگ شروع خاله خاله بازی های ما به همراه بزرگ ترها بود.تا آنها را که پناه ما شده بودند با چشم های گرد شده تماشایشان کنیم.در تاریکی زمانی که برقها ناگهانی قطع می شد با جیغ به دنبالشان می دویدیم و زمانی که در آغوششان بودیم اشک هایمان سرازیر می شد.گرچه  هنوز هم از تاریکی می ترسم .اما صدای که می گویید صدایی که می شنوید صدای علامت قرمز است انگار تمامی ندارد اینبار همین صدا را از تلوزیون یا رادیو شنیدم که می گفت کشور ما به دلیل موقعیت جغرافیایی اش محل بروز بلایای طبیعی است.شهر ما ن بر روی گسل های زلزله خیز واقع شده است. خانه های شهر ما فرسوده است.بهتر است کیفی از مدارک و تجهیزات مهم آماده کنید تا در موقع بحرانی بیابیدش .

در سمینار ساخت و ساز در پایتخت که چندی پیش برگزار شد یکی از سخنرانان گفت:در زمان بمب باران همه مردم نگاه می کردند تا ببینند که بمب بر سر چه کسی فرود می آید چراکه مطمئن بودنند آنها نیستند یا اگر با شند جایشان امن است حال اگر یکی از این بلایای طبیعی بدون هیچ صدای علامت قرمزی بروز کند به چه کسی یا کدامین خانه از خانه های رحم خواهد کرد.اتفاقا یکی از دوستانم sms داد که امشب میمیری.

نظرات 1 + ارسال نظر
فراست پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:56 http://farasat.blogsky.com

چه خوب است که مرگ ما در یک شب بارانی فرا رسد؛ شبهای بارانی، سحرگاه آرامی در پی دارد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد