خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

نسل نو

 

 

 

 

ساختمانی که شیشه های رفلکس آنرا پوشانده است منظره پارکی به رنگ پاییز را به درون خود می کشد. فضای عمومی پارک دایره شکل است. حوض دایره ای کوچکی در وسط آن جا گرفته وصندلی ها گرداگرد هر دو با سلیقه ای معمارگونه چیده شده اند تا زیبایی های  پارک را به رخ بکشند دخترکی، تنها بر روی یکی از صندلی ها جا گرفته احتما لا دوران های دایره وار، حوض، آب، صندلی ها و آدم ها … و نیروی گریز از مرکز همه آنها سرش رابه گیج آورده که خسته و کلافه، اندهگین و ساکت در دایره رها شده و دود سیگار را با ولع به درون سینه اش فرو می برد و سپس انگشتانی را که سیگاری در میان آنها دارد مانند دست های آلوده به گناه از چشم مردم دور می کند و با دست دیگرش سرگشته موبایلش را ورانداز    می کند ته سیگارش را که بر زمین می اندازد حتی نمی تواند با ته کفشش خاموش کند و با قدم هایی سست از دایره خارج می شود.

 دختر وپسری  پا به درون  دایره می گذارند  گرم  گفت وگویی دوستانه  می شوند دود  خاکستری رنگی از گوشه لب پسر به میان گفت وگویشان سرازیر می شود. دود، سیگار را از میان دست های پسرک می رباید و میان انگشت های نازک دخترک جای می دهد دخترک نگاهی تیز به اطراف می اندازد و با دهانی باز دود غلیظ را به هوا هل می دهد چند پکی  که می گیرد  آنرا به صاحبش بر می گراند و آدامس بر دهان می گذارد.

نسل نو از زنان جامعه من……………………………………….؟

نظرات 2 + ارسال نظر
حمید رضا شنبه 4 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:44

گٍرد گفتگو... دیدنی باید باشه

فراست یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 21:51 http://farasat.blogsky.com

زنان امروز جامعه من، از هیچ نسلی نیستند.. انگار سیگار پدربزرگهامان را عقیم کرده... ملت عقیم زن خوب نمی زاید! زنی که خوب نباشد، ملت خوب نمی‌زاید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد