خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

 

 

 

 

                                       پشت دیوارها شهری است

 

 

روزی ما در یکی از خیابان های حوالی میدان ونک که به نام مردی با پوستی به رنگ سیاه که  آزادی بخش سرزمینی بود _ گاندی_  به همراه عده ای  ازداعیه داران نشریه ای تخصصی در کشور در خانه ای ویلایی با  حیاطی که  طبیعت آنرا به رنگ  زرد ، سبز،نارنجی و سفید  نقاشی می کرد کارمی کردیم و  وقتی که از نگاه کردن به کاغذ های سفید رنگی که نورنئونی  همیشه از بالای سرمان به آن می تابید خسته می شدیم نگاهمان را  از کاغذ ها می دزدیدیم به دست طبیعت می سپردیم گاهی با قدم های نرم به آهستگی پا دردرون  نقاشی های طبیعت می گذاشتیم دقایقی را در آنجا می گذراندیم اولین برفی که حیاط را سپید پوش می کرد همه به پاس قدر دانی از آن شادمانه به حیاط می آمدند و تنها هنگامی که دماغشان از سرما سرخ می شد وبرف به درون لباس هایشان رخنه می کرد  از این تابلو ی زیبای طبیعت که حالا همه مان گوشه هایی از آن را با رنگ خاطره نقاشی کرده بودیم  پا به بیرون می گذاشتند.

روزی همه در حیاط جمع شدیم همکاری که طبع شاعری هم داشت برایمان از خداحافظی شعری خواند و همکاری دیگری پشت در چوبی فیوز محل کارمان نام همه مان را حک کرد وقتی که در چوبی محافظ رابست  ما آنجا را ترک کردیم. 

 

ساختمانی دردل شلوغی شهر محل کار ما شد چوب های میز کارمان انگار سفت تر شده بودند پنجره ها فقط ساختمان های خاکستری رنگ را نشان می دادند انگار آسمان  ساختمان پنج طبقه اداره ما خورشید را قورت داده بود که همه جا دودی بود وقتی پایمان را از اداره بیرون می گذاشتیم آفتاب چشممان را می زد و مدتی باید می گذشت تا به نور عادت کنیم از وقتی که به اینجا آمدیم همه در اضطرابی طولانی جان دادند تا اینکه بالاخره مسئولین  گفتند مجله ای  با این همه نیرو؟؟؟

نه_ بهتر است به خانه هایتان بروید

کار های مهم تر از کار فرهنگی داریم.

روزی همه ساختمان را با حرف هایی که در گلو داشتند ترک کردند ومجله با نام همه  کارکنانش که در صفحه به صفحه آن نقش بسته بود  به تاریخ دوران مطبوعات فرو رفت تا در گردونه ای به نام رسانه که حرکت دورانی وتند آن این روزها سر تمامی اهل رسانه را به گیج آورده بپیوندد.

 

ساختمانی در دل شهر و برای دفاع از حقوق من وتووهمه  با نوشته ای بزرگ بر سردرش این روزها  خانم های کمتری باید در آنجا حضور یابند  و اگربر حسب ضرورت هیچ مرد دیگری با این تخصص وتجربه وجود نداشت و قرار شد خانمی در آنجا کاری را انجام دهد  باید در ساعاتی محدود و مشخص بدون سر و صدا وبدون آنکه دیده شود برود کارش را انجام د هد و زود برگردد البته چند خانمی هم  دردبیر خانه این ساختمان مشغول به کار هستند اما  آنها هم  دیده نمی شوند پنجره کوچکی بر دیوار اتاقی که آنها در آن  مشغول به کار اند تعبیه شده کارها از این پنجره داخل و خارج می شوند بی آنکه وجود دری احساس شود. 

 

 

همکارمردی روزی با مدیری ازمدیران این ساختمان در گفت و گو بوده که مدیر رو به او می گوید: مثل اینکه تو مدافع حقوق زنان هستی؟  همکار در پاسخ می گوید: مادرم زن بوده  مدیر در جواب می گویید پس مادر من مرد بوده...

 

  این موضوع یکی از دوستانم که تازگی ها به آن ساختمان رفت و آمد دارد برایم تعریف کرد بعد چهره آنها در مقابل دیدگانم نقش بست و کلی به این قضیه خندیدم و بعد ها تنها تاسف خوردم وبه  تفاوت دیدگاه دو آدم تقریبا هم سن وسال فکر کردم.

 

چندی پیش به واسطه حضور مدیری هفت روزه در محل کاری جدید به همراه دو خانم دیگر تعدیل نیرو شدیم  به ما گفتند در جای دیگری ازاین سیستم  احتیاج به تخصص شما دارند  اما آنجا هم احتیاجی به تخصص نداشت آنجا احتیاج به نیروی آقا داشت.

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد