خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

 

 

ماه آبی

 

من در  26 سال و 194روز پیش در کره ای روبه زمین زندگی می کردم  وبر روی خاکی نرم تر از پنبه  قدم بر می داشتم و بر آسمانش  پروازمی کردم و همراه  با ستاره های دنباله دار بازی گوشی می کردم وهنگامی که نیم کره در تاریکی فرو می رفت  به  صخره ها تکیه می زدم  وساعت ها  به زمین آبی رنگ که ابرهای کوچکی که از آن عبور می کردند خیره می ماندم  نمی دانم چه شد که لحظه ای دچار سر گیجه ای عمیق و طو لانی شدم احساس سبکی کم کم داشت  در من تبدیل به احساس سنگینی می شد وهر لحظه بیشترو بیشترداشت بر سینه ام چنگ می انداخت و مرا خفه می کرد که ضربه ای به من کمک کرد تا خود رابا  صدایی بلندو ممتد  بیابم و زمان فرصت داد تا بدانم در جایی  به نام زمین متولد شده ام   در اینجا  به هر کسی که زیبا باشد می گویند شبیه ماه است از وقتی که به اینجا آمده ام روزگار مرا گرفتار کارهای زیادی کرده است اما گاهی گاهی که خسته می شوم  در تاریکی به دیواری تکیه می زنم و به ماه نگاه می کنم کاشکی می توانستم خودم و تورا به آنجا ببرم  

در روزگار من وتو تنها آدم هایی  می توانند به ماه بروند که بتوانند مدت ها در اتاق های بی جاذبه در هوا معلق بمانند و تحمل پوشیدن لباس آدم کوکی ها را داشته باشند و موشک سواری را دوست داشته باشند.

     

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد