خوردن قرص هایت را در این جستجوی کو ر برای ادامه زندگی فراموش نکن نایلون صورتی رنگ قرص هایت تا کله پرشده Exelon، هالوپریدول و لورازپام هایی که در نایلون داروهایت پخش شده اند نشان می دهد تو هر شب، از هر ورقه آن دو، سه و چهارتایی خورده ای دفترچه بیمه ات عکس پیر مردی رنجور با چشم های تیزو برنده را نشان می دهد گاهی از خوردن قرص هایت تفره می روی و آنها را در زیر رختخواب آلزایمرت قایم می کنی. شب، " توهم" خواب را از رختخوابت می دزد یک لیوان آبی که تاکله پر شده و دست های چروکیده پیر زنی که قرص ها را بر دهانت می گذارد خواب ربوده شده ات را به تو باز می گرداند یادت نرود قرص هایت را بخوری
پیر مرد چند سالی بود که در انبوهی از قرص های exelon .هالوپریدولو ... در جست و جوی گذشته ای بود که دیگر باز نمی گشت.
چه قدر پیری بده. هیچ وقت دلم نیومده از ناتوانایی هاشون داستان بنویسم.
از اینکه با وبلاگت آشنا شدم خوشحالم. (:
قلب خانه کوچکی است
پیری آنقدر آهسته و در گذر زمان اتفاق می افتد که هرگز سست شدن خاک را زیر پایت احساس نخواهی کرد
موری ... سه شنبه ها با موری برایم تداعی شد ... زندگی کن تا آخرین نفس ... و دوست بدار .... سه شنبه ها اما برای خودت باشد ... تا گریه هایت را زیر باران پشت پنجره پنهان کنی ... که تو هم انسانی ...
سه شنبه ها با موری
(هروقت یاد بگیری چطور بمیریُ زندگی کردن را هم یاد می گیری)