خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

ستاره ها درکوچی دسته جمعی از آسمان شهر ما رفتند

 

 

 

 

 

 

 

داستان تهران بی ستاره 

 

 

روزگاری ساکنان زمین ساعت ها خیره چشم به آسمان می دوختند و محو تماشای آسمان می شدند تهران نیز شهری ییلاقی با آسمانی دل انگیز در دامنه جنوبی البرز بود مردم شب های تابستان ها در حیاط یا پشت بام هایشان به رخت خواب فرو می رفتند و در حالی که نسیم صورتشان را نوازش می داد وچشمانشان  ستارگان را می شمرد به خواب فرو می رفتند اما از روزی که مهر پایتخت به دست آقا محمد خان قاجار به این شهر زده شد و آهسته آهسته پایتخت نشینی به آن راه یافت و هزاران دغدغه آن مردم را گرفتار خود کرد و مجال دیدن آسمان از پایتخت نشینان سلب شد و کم کم ستارگان نیز از آسمان تهران رخت بربستند و جای خود را به لامپ ها و پرژکتورهای خیابان ها و برج ها ، آپارتمان ها و... دادند  از همان روز بود که آسمان پر ستاره برای تهرانی ها به واژه ای غریب و رویایی کودکانه تبدیل شد و اینبار پایتخت نشینان بودند که برای دیدن آسمان پر ستاره باید رخت سفر از تهران را می بستندو به خارج از شهر می رفتند  این است داستان تهران بی ستاره

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نقره ای شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:41

فرار همیشه بهترین راهه ... هر چند که اگه همه اینقدر دود درست کنن بلاخره یه عالمه آدم سرطان می گیرن و سکته می کنن که دیگه کسی نمی مونه که بخواد هوا رو آلوده کنه .... دوباره ما بر می گردیم تهران!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد