خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

از راه رسیده

 

 

پرنده های قفسی رو به دیوار سیمانی خانه همسایه مان درحیاطی که هر روز سیمان هایش از آب خیس  می خورند میان آسمان و زمین بلاتکلیف معلق مانده اند اما بهارآنها هم از راه رسیده این روزها بیشترمی خوانند حتی در دل تاریکی شب آن هنگام که پلک هایم آخرین تاریکی های  شب را به درون خود می کشد بازهم صدای آوازشان را می شنوم آوازی که مدام اصرار دارد تصویرمرگ فاخته ها را برایم  تکرار کند

من...

 تنها کسی که صدای آواز پرنده های قفسی را  می شنود وهر روز بااین صدااز خواب  بیدار و به خواب می رود

...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد