واژه ها واژه ها و این واژه ها هستند که هر شب در خواب هایم رخنه می کنند و چشم نگشوده در ذهنم می خزند و آرام آرام روحم رابه تسخیر در می آورند گاهی اوقات این واژه ها از ذهنم سر می خورند و در حجمه ای نا گهانی از چشم و دهان و گوشم بیرون می زند و من مدت ها مات و مبهوت می مانم؛ کوهی از واژه ها که در کنار هم دنیایی از اندیشه های من را که پر است از تردید پر است از ناباوری و ترسی مبهم و اضطرابی تمام نشدنی را رقم می زنند. این اندیشه هایی که مرابه تهوعی طولانی می کشاند و چشمانم را از شدت تندی سرخ می کند و لبانم را در بین جماعتی دلقک وار می دوزد و مرا در خود فرو می ریزد هر روز بیشتر و بیشتر
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم به من هم سر بزنید
به امید روزهای زیبا
این نوشته ـتهوع ـ هم حرف نداره... مرسی