خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

خویشتن

یادداشت هایی درباره همه چیز

تولد دوباره

 

 

باز می گردی از زندگی خسته کننده ات

 

 

همه کارهایت را در سکوت و تنهایی انجام می دهی می آیی، می روی بی آنکه دیده شوی خیلی سعی کردی سوت زدن را یاد بگیری تا صدایش راپس زمینه ی تنهایی ات کنی، اما نتوانستی، به همین خاطر تنها ماندی تنهای تنها آن وقت بود که در تنهاییت شروع به گفتن کردی، گفتنی که کم کم تو را آزرد وتنها ترت کرد.

 

کریستین بوبن در کتاب" فراتر از بودن" می گوید:"برای آنکه کمی، حتی شده کمی زندگی کرد، دو تولد لازم است. تولد جسم و سپس تولد روح هر دو تولد مانند کنده شدن هستند تولد اول بدن را به این دنیا می افکند و تولد دوم روح را به آسمان می فرستد. تولد دوم من زمانی بود که تو را دیدم"

 

روز آخر

 

 

 

روز رفتن

از امشب به نبودن ها باید عادت کرد و رفتن را به خاطر سپرد

از نیمه گذشت

 

ولوله ای به پا شده

 

 

همه چیز از یک پنجره شروع شد پنجره ای رو به خیابان و چشم هایی که نظاره گراتفاقاتی بودند

 امروز سقا خانه چای می داد  کم کم خیابان شلوغ شد و زن و بچه ها چای به دست این سووآن سومی رفتند کم کم پرچم های قرمزوسبزبا نام حسین و عباس(ع) در میان شلوغی ها رویدند ودسته های عزا دار در ستون هایی منظم زنجیر زنان به حرکت در آمدند بلند گوی هر دسته ای که از خیابان می گذشت از غمی بزرگ می خواند و همسایه ای که همیشه برای دسته ها اسفند دود می کند آسمان خیابان را مه آلود کرده بود وبادی که به خنکی و آهستگی خود را از پنجره میهمان خانه می کرد بوی محرم را در خانه به پرواز در می آورد زنگ خانه پی در پی به صدا در می آمد و بدون هیچ پرسشی تند تند باز می شد یکی که می آمد دیگری می رفت بچه یازده ماه هم برای بیرون رفتن بی طاقت شده  پنجره با تمام شیشه هایش صدایم می کند دیگر ازدسته های بچه ها خبری نیست بچه هاعلمداردسته های بزرگ شده اند ودرانتهای صف بلند هیات ها زنجیرمی زنند

 

                  

روزهای میانی

اهل حرم به سوگ نشسته اند

 

دیگر از شمایل های کنار هیات ها در خیابان ها خبری نیست همه شمایل ها جمع شده اند و صورت های نورانی جای صورت های خیالی نشسته اند دسته های کوچک بچه ها که همگی شان گروه ارکس هستند در کوچه و خیابان ها به راه افتاده است ایستگاه های صلواتی کار خود را شروع کرده اند جلوی هیات ها غروب به غروب با آب و جارو می شوند  خیابان ها شلوغ تر شده است محرم آمده وزود خواهد رفت از حسین چیزی بیاموزید     

روز های اول

 

خبری در راه است

 

تا چشم روی هم گذاشتیم بوی محرم در کوچه و پس کوچه ها پیچید و شمایل ها در اندازه هایی بزرگ در قاب خیابان ها جا گرفت  چادرهای بزرگ برزنتی در کنار خیابان ها قد بر افراشتند این روزها  موزیک های ایام محرم ازهرماشین و تکیه ای شنیده می شود شهر به تکاپو افتاده است هر شب مراسم عزا داری در تکیه ها یی که از سرمای زمستان می سوزند بر پا است صداها از حزنی جان سوزدر بلند گو ها می دمند و بقیه به آهستگی می گریند.

 

 

 

 

خداوند End محبت و ENDمعرفت است

 

 

امروز دختر بچه ای 11 ساله از من پرسید به نظر تو خدا مهربان تر است یا مادر؟

در جوابش گفتم: خداوند مادر را آفریده است پس خداوند مهربان تر است که مادر را آفریده

خودش گفت- اما به نظر من مادر مهربان تر است برای اینکه اگر ما کار بدی کنیم مادر باهمه کارهای بدی که کرده ایم هیچ وقت ما را به جهنم نمی اندازد تا بسوزیم اما خدا آدم هایی را که آفریده به جهنم می اندازد تا بسوزند

سوالش ساده بود و تحلیلش نشان می داد که چقدر به خداوند می اندیشد ودر جستجوی مهربانی ها وزیبایی ها خداوندرا با مادر،  نماد محبت وعشق قیاس می کند

  در حالی که به قول فیلم مارمولک خداوند END محبت و END معرفت است

می خواستم بگویم که جهنمی در کار نیست جهنم افسوس کارهای خود مااست وخدا مهربان تر ازهر مادری است اما سکوت کردم تا جواب خودش را پیدا کند چرا که  به اندازه انسان ها راه است برای رسیدن به خدا